عدل جاویدان
عدل موبد و اقامه قسط ابدی که هدف از ارسال پیامبران است و قرآن به دان گواهی میدهد، دو مرحله دارد: تشریع و اجرا.
مقصود از مرحله تشریع، ایجاد قوانین عادله است که سعادت بشر را تامین کند. این مرحله، به وسیله پیامبران الهی به ویژه پیامبرگ بزرگ و مقدس اسلام انجام شده و بر دنیای بشریت عرضه گردیده است.
آغاز پیدایش بشر، با آغاز نخستین مرحله تشریع وقانونگذاری همراه بوده و هیچ وقت بشر از راهنمایی غیبی و آسمانی محروم نبوده است. و پیامبران حق این وظیفه را انجام دادهاند. این راهنمایان بزرگوار، برای کمک و یاری عقل بشر آمدهاند تا بتواند دربرابر نفس و خواهل دل مقاومت کند. تا از استعمار عقل به وسیله دل جلوگیری کنند و عقل را از این زنجیر اسارت نجات بخشند.
مقصود از استعمار عقل آن است که دل آن را برای رسیدن به هدفهای حیوانی به کار برد.
دومین مرحله، اجرای قوانین عادله است که از نظر اهمیت، کمتر از مرحله نخستین نیست. چون قانون صحیح اگر به طور صحیح اجرا نشود، نقض غرض از قانون خواهد بود. قانون بایستی به طور طبیعی اجرا شود و مقداری از خود مردم به درستی به صحت آن پایبند باشند و اجرا کنند.
قانونی را که مردم صحت آن را نفهمند، به درد اجرا نمیخورد و عدلی که با فشار اجرا شود و با زور و قلدری پیاده گردد، عدل نخواهد بود.
زور و قلدری، با عدف منافات دارد؛ چون از ظلم و ستم جدا نیست. مردم، بایستی بفهمند که قانون چیست و قانونگذار کیست و سود قانون چه خواهد بود. در این صورت، خودشان مجری قانون خواهند بود.
نیکمردان بایستی بکوشند که زمینه را برای اقامه قسط، و عدل جاویدان آماده سازند. چون همانطور که در اغاز سخن یاد شد،در راه امید، باید کوشید تا بدان رسید؛ آن هم امیدی بزرگ که سرنوشت جهان را برای همیشه دگرگون خواهد ساخت. آماده کردن زمینه، عبارت است از بیدار کردن مردم و هشیار ساختن آن به حقایق و وقایع با رفتار و کردار، نه آن که با سخن دم از عدل بزنیم و در کردار،ظالمانه رفتار کنیم و در ویترین عدل را نشان دهیم و در درون، آتش ظلم را برافروزیم و هدف عدل را مبرر برای وسیله ظلم ادعا کنیم.
عدل موبد روزی به دست برگزیده حق اجرا خواهد شد و رنج و کوشش انبیا، بالاخره به ثمر خواهد رسید.
آماده ساختن زمینه، میتواند تسریع در ظهور برگزیده حق داشته باشد. مجری عدل همگانی، کسی است که برگزیده خدا باشد و بداند که انبیا برای چه آمده اند و چه کردهاند و چه خواستهاند و خدا آنها را برای چه فرستاده است. او بایستی از نظر دانش و بینش، بر بشر برتری داشته باشد. گذشته از علوم الهی، از دانش طبیعی بشر آگاه باشد. عمرا دزار کرده و تجاربی بسیار اندوخته باشد. دورانهای بسیاری از تاریخ بشر آگاه باشند. با هزاران گونه از مردم روبهرو شده ، از اخلاق و اطوار و احوال و روحیات خلق جهان، با خبر گردیده باشد.
جنگها و صلحها دیده، مقاومتها و پایداریها، شکستهاو پیروزیها، تسلیمها و طغیانها، از برابر چشمش گذشته باشد و کیفیت اجرای عدل موبد جهانی را در همه زمانها و نقاط مختلف جهان،در کشورهای بزرگ و کوچک و ملت های گوناگون عالم، در نظر بگیرد.
شاید یکی از علل غیبت و طول عمر حضرت قائم آل محمد نیز، همین باشد؛ چون حضرتش بیکار نمینشیند که تماشاچی باشد، تا روز قیام برسد. وجود شریفش همیشه مورد عنایات خاصه الهی قرار دارد و در ترقی و تکامل است و در دریاهای علم و معرفت غوطهوراست.ساعت به ساعت، تجربه میاندوزد و از خدای بزرگ، دانش میآموزد.
علوم بشری ناقص است و نمیتواند محیط به همه چیز جهان و به همه جهانیان باشد، از زمانهای آینده و از مردم آینده آگاهی ندارد و نمیتواند اطلاع کافی داشته باشد.
تنها علم خدایی است که از زمانهای آینده و از مردم آینده آگاهی دارد، و شاگردان مکتب الهی میتوانند از همه جا و همه چیز و از همه کس اطلاع حاصل کنند و راه اجرا و پیاد کردن قوانین عدل را به خوبی میدانند. برای این مردم، انسان موجود شناخته شده خواهد بود و انسان ناشناس، نزد شاگردان مکتب حق مفهومی ندارد؛ چون همه چیز در این مکتب شناخته شده خواهد بود.
عقل بشر در استخدام دل
عقل بشر که بایستی راهنمایی او باشد در استخدام دلش است. دل است که عقل را استثمار میکند و آن را بیگار میگیرد و به سوی برآوردن خواستهای روانه میسازد و عقلی که نماینده جنبه انسانی بشر است، در خدمت جنبه حیوانی او به سر میبرد.
بایستی به کمک عقل شتافت و وی را از استخدام و بیگاری نجات بخشید دل را مطیع و منقاد عقل قرار داد تا حق به حقدار برسد. چون حق عقل فرماندهی است نه فرمانبری. مهر ایزدی و رحمت الهی این کمک را فراهم کرده و نیکمردانی را فرستاده تا به کمک عقل بشتابند و وی را از بردگی وجانور دو پا و راست قامت، رهایی بخشند، تا کارگر شهرت و برده غضب نباشد، و انحراف به سوی چپ و راست نداشته باشد.
راه انسان را ادامه دهدو بس. راهی را که خودش برمیگزیند از راستگرایی و شهوت به دور است و از چپ گرایی و غضب برکنار.
این جاست که رحمت الهی حضرت مهدی را میفرستد تا عقل بشر را یاری کند و وی را از اسارت و بردگی نجات دهد و جامعه انسانی تشکیل شود و عدل جهانی برقرار گردد.
ویژگی حضرت مهدی آن است که ظهورش با قدرت همراه است، تا بتواند قدرتهای بزرگ ضد انسانی را بکود، خواه قدرت چپ، خواه قدرت راست، خواه قدرتی که به نام انسان تشکیل شده باشد. چون جهان در دست این سه قدرت است؛ یکی مظهر شهوت و دیگری مظهر غضب و سومی مظهر هر دو، که هر سه قدرت، حیوانی هستند و از قدرت انسانی به دور.
نظریه مهدی
انسان کامل و مقدسی که رهبری جهان را به دست خواهد گرفت و به کمک عقل بشر خواهد شتافت و برپا دارنده عدالت ابدی و جهانی خواهد بود، در زبان دانش و معرفت «مهدی» نامیده شده است.
آیا این نام را اسلام برای حضرتش نهاده است؟ آری.
مهدی، کسی است که ظلم و ستم را از جهان برکند، و خاور و باختر و شرق و غرب را از عدل و داد برای همیشه آکنده سازد.
نظریه مهدی، سمبل مبارزه با ظلم و بیدادگری وبرانداختن ستمکاری از صفحه گیتی است چنانچه در گذشته یاد شد، این نظریه از امیدهای اصلی و اجتماعی بشر بوده و هست و در کانون نهاد هر کس، چنین امیدی موجود است، و حضرت مهدی نور این امید است.
همه ادیان و مذاهب بشری بدان خبر داده و کسی را نام بردهاند که او مهدی خواهد بود..
ازمیانی پیغمبر در تورات از جنگی عظیم و جهانی خبر میدهد که دو سوم مردم زمین را نابود میکند. سپس پادشاه عادلی آید و جهان را اصلاح فرماید.
زیور داود، از آمدن مصلحی نوید میدهد که دریا تا دریا را داد کند و جمیع امتهای جهان اطاعتش کنند.
یهودان و جهودان «عُزیز» نبی را مهدی میدانند.
مسیحیان و ترسایان، «مسیح» را مهدی میخوانند.
نزد گبران و زردتشتیان، «بهرام» است که فرزند سوم زرتشت و یا «سوشنانت» که جهان را پر از پندار نیک و گفتار نیک و کردار نیک خواهد کرد.
بودائیان و برهمائیان که ۲۲۰ فرقه گوناگون هستند، انتظار بازگشت پیشوای خود را دارند.
ایرانیان باستان، «کیخسرو» را منتظر بودند.میگفتند روی نهان کرده و بازخواهد آمد.
ولی هیچ یک از ادیان گذشته مانند اسلام، نظریه «مهدی» را محکم و استوار نساخت. نه تنها پیروان خود را به وجود مهدی مژده داد؛ پیروان مذاهب دیگر را متوجه این نظریه نمود و آگاه ساخت که در مذهب خودشان، اصل وجود مهدی ثابت است.
و این یکی از حقهای بزرگ اسلام بر جامعه بشریت است.
آری، عدل موبد از ارمغانهای اسلام برای اجتماع بشری است.
حکومت واحد جهانی، از ارمغانهای اسلام است.
الغای تبعیضهای نژادی و بیان مسافات خلق، از ارمغانها اسلام استو.
الغای طبقات اجتماع و برتریهای قومی و ملی، از ارمغانهای اسلام است.
اینک بایستی به کاوش پرداخت و تا معلوممان شود که مهدی کیست و چگونه کسی است و بایستی چگونه باشد.
ضرورت عدالت
عدالت طلبی در فطرت انسان ریشه دارد و آرمان مشترک همه انسانها و جوامع شناخته میشود.
اگر بخواهیم از منظر اهداف مکاتب گوناگون به طبقهبندی مسائل اساسی اجتماعی بپردازیم باید عدالت را در زمره بنیادیترین نیازهای عمومی قرار دهیم و اشتراک نظر اکثراندیشمندان در زمینه «ضرورت عدالت» را یادآور شویم البته امروزه در جهان غرب دیدگاههایی هم مطرح میشود که عدالت طلبی را در تعارض با تکامل اجتماعی و مانع از دست یابی به رشد و توسعه پایدار معرفی میکنند.
بدون شک رمز جهان پذیر شدن «عدالت» به تاکید فراگیر ادیان الهی بر ضرورت عدالت و تلاشهای گسترده پیامبران برای تحقق آن در طول تاریخ باز میگردد. و در این راستا، بشر وامدار پیامبران و موحدان است.
حضرت آیت الله خامنه ای در سخنانی با اشاره به مجاهدت پیامبران در راه اهداف والای بشری میفرماید:
انبیا و منادیان حق امروز زندهاند، و هدفهایی که در بشر دنبال میکردند، با رفتن انها نمرد و به تدریج هدفهایشان در واقعیت و جریان تاریخ تحقق یافت.
امروز میبینید که در دنیا، ندای عدالت و آزادی هست و روشنفکران عالم، هدفهایی را به عنوان هدفهای عالی اسم میآورند که این همان هدفهای انبیاست، گر چه خود ندانند که از کیست.
آموزههای دینی و سیره معصومین مبین ضرورت انکار ناپذیر عدالت است. امام علی (ع) در هنگام بیعت مردم با ایشان، دلیل پذیرش خلافت را رسالت دانایان در برپایی عدالت دانسته و میفرماید:
آگاه باشید سوگند به خدایی که شکافنده دانه و خالق انسان است، اگر حضور بیعت کنندگان
حاضر در صحنه نبود و با وجود یاران و همراهان، حجت تمام نمیشد و اگر عهد و پیمان خدای یکتا از دانایان نبود که نباید بر سیری ظالم و گرسنگی مظلوم رضایت دهند، هر آینه ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن میانداختم و جام آفرینش را به جام اولین آن سیراب میکردم.
امام خمینی در سخنانی با اشاره به سیره عدالت خواهی پیامبران، ضرورت پیگیری اصل عدالت را گوشزد کرده و میفرماید:
این سیره مستمر انبیا باید در کسانی که خودشان را تابع انبیا میدانند نیز باقی باشد. حکومت اسلام باید اقامه عدل بکند و ما اگر تابع اسلام هستیم و تابع انبیا هستیم، این سیره مستمر انبیا بوده است و اگر تا ابد هم فرض کنید، انبیا بیایند، باز همین است، باز جهات معنوی بشر تا اندازهای که بشر لایق است ادامه اقامه عدل در بین بشر و کوتاه کردن دست ستم گران است.
در همین زمینه حضرت آیت الله خامنه ای همواره توجه به اصل عدالت و ایجاد قسط و داد در کشوررا ضروری دانسته و عدالت اجتماعی را در راس سیاستهای کلان نظام اسلامی تلقی کرده اند. ایشان مسئولان کشور را به «تقسیم بهینه منابع و امکانات عمومی، دریافت مالیات بر حسب خودداری از درامد، حمایت جدی و قانونی از قشرهای مستضعف جامعه در زمینههای مربوط به خدمات دولت و قوه قضائیه و بذل توجه و کمک بیشتر به مناطق محروم فراخواندهاند.
جایگاه عدالت در اسلام
عدل در اسلام- از دیدگاه شیعه- یکی از اصول دین است و زیربنا و فلسفه فروع مکتب محسوب میشود. مباحث علمی و عملی عدالت به ویژه در فرایند توسعه وسازندگی اجتماعی، در وهله نخست از قرآن و سخنان پیامبر اکرم و سیره عملی آن حضرت سرچشمه میگیرد، سپس از زبان رسای امام علی (ع) تفسیر شد و در طول پنج سال خلافت ایشان، الگوی عینی و عملی آن برای جهانیان ترسیم گردیده است.
با وجود آموزههای دینی در خصوص قسط و عدل، فیلسوفان و اندیشمندان مسلمان درباه نقش و جایگاه دقیق عدالت با یکدیگر اختلاف نظر دارند. گروهی از آنان «قسط و عدل» را آرمان نهایی زندگی اجتماعی میشمارند و مهمترین رسالت مسئولان جامعه اسلامی را کوشش برای برپایی قسط در میان مردم میدانند، اما گروه دیگر، عدالت را تنها وسیلهای برای وصول به اهداف و
آرمانهای ارزشی جامعه تلقی میکنند و در مقایسه با هدف نهایی جامعه اسلامی، آن را مقدمه و از لوازم اولیه تحقق هدف میدانند. اینان به طور کلی،استقرار عدالت اجتماعی را در ردیف دیگر سیاستها و خط مشیهای کلان نظام اسلامی قرار میدهند و برای آن هیچگونه اولویت ویژه ای قائل نیستند.
بر اساس نظر نخست، مسئولان و برنامه ریزان جامعه اسلامی باید همواره در بسیج امکانات و هدایت سیاست ها و برنامههای دراز مدت نظام، عدالت را در نظر داشته باشند، همچنین در صورت عارض هر یک از اصول و ارزشها با اصل عدالت، باید عدالت را بر انها مقدم داشت و نظام اجتماعی را بر اساس رجحان دادن اصل عدالت و اولویت بخشیدن به قسط و داد سامان دهی کرد.
هدف اصیل در حقوق اسلام، اقامه عدل درجامعه بشری است و تنها اصلی که به صورت مطلق بدون کمترین قید و شرطی مطرح است، اصل عدالت است. اصل عدالت، اصول دیگر مانند آزادی، مساوات و … را شکل میدهد؛ بدین معنا که آزادی از نظر اسلام تا آنجا محترم است که با اصل عدالت در تضاد نباشد و هر گاه اصلی در تعارض با اصل عدالت قرار گیرد، عدالت مقدم خواهد بود. ممکن است گفته شود که عدالت نیز گاهی تحت الشعاع ارزش های دیگر قرار میگیرد برای مثال در جایی که دادن حق فردی با مصالح اجتماعی در تعارض باشد، برای حفظ نظم، از اجرای عدالت
درباره فرد صرفنظر میشود. پاسخ این است که در چنین مواردی، حقوق فردی تحت الشعاع تکالیف اجتماعی قرار گرفته است، یعنی به دلیل وابستگی سعادت فرد به سعادت جامعه، بخشی از قوق شخصی او برای تامین مصالح مهمتری که برای خود او نیز ضروری است و بدون آن ممکن است منافع مهمتری را از دست بدهد، فدا میشود؛ پس خود این عمل از مصادیق عدالت است نه معارض با آن.
حال اگر بر پایه نظر دوم، عدالت را هم در ردیف سایر اصول ارزشی و انسانی جامعه انسانی بدانیم. دیگر نمیتوان مسئولان را ملزم ساخت که در هر شرایطی عدالت را بر اصول دیگر مقدم بدارند. زیرا ممکن است در مواردی حفظ نظم و انضباط، رعایت منافع اکثریت و دفاع از حقوق و آزادی های فردی بر اجرای عدالت ترجیح یابد. در این فرض، عدالت یک راهکار اجتماعی برای دست یافتن به اهداف توسعه تلقی شناخته میشود که در صورت تعارض با دیگر راهکارها یا ارکان توسعه، میتوان برای مدتی از آن چشم پوشید.
شایان ذکر است که مناقشه علمی و فکری درباره جایگاه عدالت در نظام اجتماعی اسلام، در اندیشه برخی پژوهشگران تحت عنوان «عدالت» هدف یا وسیله مطرح شده است. از آن جمله، استاد شهید مطهری است که به تحقق و بررسی نظریههای گوناگون در این زمینه پرداخت است. ایشان این موضوع را از زاویه شناخت «هدف نبوت ها و بعثتها» مورد مطالعه قرار داده و با نقد و ارزیابی برخی دیدگاهها. نظر نهایی خویش را مطرح کرده است.
از دیدگاه استاد مطهری، قرآن کریم دو هدف اصلی برای پیامبران معرفی کرده و آموزههای پیام آوران الهی را مقدمهای برای دست یافتن به این دو هدف دانسته است.
ای پیامبر، ما تو را گواه و نوید دهنده و دعوت کننده به سوی خدا به اذن پروردگار و چراغی فروزان فرستادیم.
عدل عالمگیر
از خواستههای فطری بشر، آزادی در سفر و در حضر است، به جا که میخواهد بتواند برود و هر جا که میخواهد بماند، بتواند بماند. این خواسته در این زمان انجام پذیر نیست.
تعدد کشورها، مرزهای جغرافیایی، قدرتهای گوناگون، مانع رسیدن بشر، بدین خواسته فطری اش است.
سفر. گذرنامه میخواهد، اذن خروج میخواهد تابتوان از مرز هوایی یا دریایی و یا زمینی خارج شد.
به هیچ کشور نمیتوان داخل شد، مگر آن که حکومتش اجازه دهد و گذرنامه را ویزاکنند. خارجیان حق ندارند، بدون اجازه دولت، در کشوری سکونت کنند، حق ندارند در آن کشور به کار پردازند و زندگی کنند، مگر آن که از دولت اجازه بگیرند و پروانه کسب داشته باشند.
این خواسته بشر، در عدل عالمگیر و حکومت واحدجهانی، تحقق پذیر است و به یقین روزی خواهد رسید که بشر بدین خواسته میرسد؛ چون خواسته همگانی است و امکان پذیر.
مرزها برداشته خواهد شد، کشورها، کشوری واحد خواهند شد. دولتها و حکومتها حکومتی یگانه خواهند شد، و شرق و غرب در اختیار همه افراد قرار خواهد گرفت.
از خواستههای فطری بشر، مساوات نژادی و عنصری است، تا سپید بر سیاه برتری نداشته باشد، تا اروپایی بر آفریقایی تسلط نداشته باشد. تا عرب بر عجم، فارس بر ترک، پارسی بر هندی تقدم نجوید.
این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی محقق میشود؛ چون خواسته همگانی است و امکان پذیر.
از خواستههای طبیعی بشر، مساوات فقیر است با غنی این خواسته نیز در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، تحقق پذیر است.
الغای سلطه قوی بر ضعیف و مساوات آنها در حقوق، از خواسته های همگانی خلق است و در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی محقق میشود. عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، آرمان خلق عالم است.
حکومتی که پایهاش بر عدل و داد، نهاده شده است.
این حکومت، حد و مرز نداردو بشر را از زندانی شدن در شهری و یا در کشوری نجات خواهد داد.
مرزهای کشورها برای انسانها، طبیعی نیست و مصنوعی است و ساخته شده دولتهاست، نه خلق مردم.
در عدل عالمگیر و حکومت واحد جهانی، تبعیضات نژادی وجود دارد، چون حکومت مردم است نه حکومت نژاد و نه حکومت گروهی خاص. عدل عالمگیر، قوی و ضعیف نمیشناسد، ضعیف از مردم است، چنانچه قوی نیز از مردم است و هر دو با یکدیگر مساوات دارند.
حکومت واحد جهانی حکومت یک تن نیست، حکومت یک حزب نیست، حکومت خلق است و قدرت در دست مردم است و نه در دست حزب و نه در دست یک تن یا چند تن.
مرزبندی کشورها و تبعیضات نژادی به سود دولتهاست و نه به سود مردم.
این پدیدهها از کوتاهی فکر ریشه می گیرد هنگامی که زمامداران بشر، انسان های کامل شدند، این پدیده ها از جهان زدوده می شود.
چه وقت؟ وقتی حضرت مهدی بیاید و عدل عالمگیر را برپا کند و آن را برای خلق جهان ارزانی بدارد و خلق را به خواسته اش برساند.
حضرتش در این حکومت مانند یکی از مردم جا دارد و زندگانی میکند و راهنما و مجری قانون است.
عدل عالمگیر به وسیله زور و قدرت امکان پذیر نیست و حکومت زور بر فرض برقرار شدن دوامی نخواهد یافت. حکومت زور ماندنی نیست و از میان خواهد رفت.
حکومت جهانی، بشری است، حکومت ملی نیست و اختصاص به نژاد و عنصری ندارد و ملتی را بر ملت دیگر ترجیح نمیدهد.
جهان از نظر خواسته و اخلاق و عادات و افکار و رفتار و پسند و ناپسند، متباین هستند؛ پسندیده نزد مردمی، ناپسند، نزد مردم دیگر است.
سالیان درزای است که فکر حکومت واحد جهانی در مغز دانشوران و متفکران بشر راه یافته و نخستین گام برای آنها پس از جنگ جهانی اول به صورت «جامعه ملل» برداشته شد، ولی به عللی چند نتوانست کاری انجام دهد که یکی از آن علل فقدان قوه مجریه بود. در نتیجه، موسولینی رهبر کشور ایتالیا با خونریزی کشور حبشه را بلعید و جامعه ملل نتوانست از آن جلوگیری کند.
حکومت واحد جهانی، تحقق پذیر نیست، مگر در صورتی که ملتها خواستار آن باشند و آن وقتی است که عدل عالمگیر به وسیله حاکم عادلی برقرار شود این حکومت، مطلوب طبیعی و عقلی
همه افراد بشر خواهد بود، وبدون خونریزی دستگاههای امنیتی است.
این حکومت که در کشوری برقرار گردد و عدل در آن پیاده شود، ملتهای همسایه از آن آگاه میشوند و یکی پس از دیگری، الحاق خود را بدان اعلام میداند. کشورهای دور دست که از آن آگاه شدند، بدان محلق میشوند و در جرگه دولتهای مشترک العداله داخل میشوند. عدالت، از تعصب نژادی مطلوبتر است.
عدل عالمگیر عدل سه بعدی است:
عدل دولت بر ملت، عدل ملت بر ملت، عدل ملت بر دولت.
عدل دولت بر ملت، عبارت است از عدم تخلف از قانون، که فاقد زورگویی و استثمار ملی خواهد بود و قانونش قانونی است که به تصویب الهی رسیده باشد، خدایی که همه افراد بشر را میشناسد و به خصوصیات همگان آگاه است.
عدل دولت بر ملت، مانندحکومت علی ولی حکومت آن حضرت پایدار نماند. چون فاقد بعد سوم بود که عدل ملت بر دولت باشد.
آیا ناکثین و قاسطین و مارقین عدالت پیشه بودند؟!
آیا اهل کوفه، با علی (ع) به عدالت رفتار کردند؟ و راهنماییهای حضرتش را برای جنگ و صلح به کار بستند؟
عدل ملت بر ملت، وقتی محقق میشود که ظلم وستم شخصی از میان افراد ملت بیرون رود. عدل ملت بر ملت، برقراری راستگویی و درستکاری در میان خود افراد این است که هیچ یک ازآنها در نهان و آشکار به دگری ظلم نکند و ستمی روا ندارد.
این است تکامل ملی و رشد افراد نیست ولی ابدی است.
در این حکومت، مرزهای مصنوعی جغرافیایی که دولتها تاسیس کرده اند برداشته میشوند و حکومتهای نژادی و منطقهای به هر شکلی که باشند از میان میروند دیکتاتوری سیاه، دیکتاتوری سرخ، حکومت اکثریت به نام دموکراسی، در این حکومت حل میشوند. آنچه که بایستی به
سراغش رفت، بعد سوم عدالت است که عدل ملت بر ملت باشد؛ یعنی گسترش عدل در میان خلق و آن در صورتی است که وجدان انسانی فرد بر او قاضی و حاکم باشد و خود، پلیس خود باشد تا از ارتکاب جرم و گناه دوری کند و این حقیقت به جز ایمان به خدا، راه دگری ندارد.
خدای عادل روز واپسین را در انتظار نیکوکاران و گهنکاران قرار داده است و مقصود از حکومت مذهب همین استو جز این نیست که پایهاش بر بعدهای سه گانه عدالت برقرار باشد و پایه آن بر ایمان به مبدا و معاد.
حکومت مذهب، حکومت خود است بر خود، و دموکراتیکترین حکومتهاست چنانچه در حکومت حضرت علی دیده شد. لازم نیست که بعد سوم عدالت همگانی شود و همه افراد بشر چنان باشند همان اندازه که بخشی از مردم چنین شدند و شماره آنها به عددی برسد که بتوانند پرچم عدل را در زیر سایه حاکمی عادل در اهتراز درآورند، آغاز عدل عالمگیر در جهان بشریت خواهد بود.
حضرت مهدی، پرچم عدل را در جهان خواهد برافراشت و خوشبختی و آسایش همگانی خلق جهان را برای همیشه، تامین خواهد کرد.
و آن وقتی است که شماره یاران باوفایش به عددی که مورد احتیاج است برسد و مردانی نیکوکار در زیر سایه بزرگمردی بزرگوار قرارگیرند.
حکومت الهی در جهان
شماره حکومتهای الهی که تاکنون در جهان تشکیل شده، بسیار ناچیز است و قابل قیاس با شماره حکومتهای بشری نیست.
شماره حکومتهای بشری از میلیون ها متجاوز است، در حالی که شماره حکومتهای الهی از سه عدد تجاوز نمیکند و دوام نیافته است. چون بشر لیاقت این حکومتها را نداشته و فاقد بعد سوم آن بوده عدل ملت بر ملت و عدل ملت بر دولت.
تاسیس حکومت الهی و دوام آن، روزی است که بشر لیاقت آن را داشته باشد و بعد سوم و دوم عدالت را دارا باشد و قرآن از آن خبر می دهد و از آن به «عباد صالحون» تعبیر میکند.
و لقد کتبنا فی الزبور من بعد الذکر آن الارض یرثها عبادی الصالحون
عباد الصالحون- که وراث زمینند- همان مردمی هستند که دارای بعد سوم و دوم عدالت هستند. در نتیجه، حکومت الهی سه بعدی و عدل عالمگیر در جهان برپا میشود و ابدی و جاودان می گردد. از لفظ ارض، استفاده میشود که نخستین حکومت الهی در جهان که پس از توفان نوح تشکیل گردید، حکومت حضرت یوسف پیغمبر در مصر بود. این حکومت، محبوبترین و پاکیزهترین حکومتهای سرزمین مصربود.
دومین حکومت الهی در جهان، حکومت «طالوت» براسرائیلیان بود. طالوت، کسی بود که از سوی خدا به فرمانفرمایی اسرائیلیان منصوب گردید. بزرگمردی بود بسیار دانشمند، قوی و شجاع و از اسرار نهانی جهان آگاه بود.
سومین حکومت الهی در جهان، حکومت حضرت علی بود که فقدان بعد دوم و سوم در مردم، موجب شد که حضرتش را بکشند و مورد نفرین آن حضرت قرار گیرند، نفرین آن حضرت چنین بود:
«پروردگارا مرا از این مردم بگیر.» که شومترین نفرین در تاریخ بود.
آنچه که در این حکومت های سه گانهی الهی جلب نظر میکند، سه گونه بودن این حکومتهاست که هر کدام رنگ خاصی داشتند. از این استفاده میشود که حکومت عدل و حکومت الهی، رنگ خاص و شکل مخصوصی ندارد، و قوام آن حکومت به عدل است و بس، به شکلی که حکومت اداره شود. خواه جمهوری باشد، خواه سلطنتی، خواه دارای مجلس سنا و شورا باشد، خواه نباشد، مقصود، اقامه قسط و برپایی عدل است و بس.
این حکومت های سه گانه، سه رنگ بودند، ولی در حقیقت یک رنگ داشتند و آن رنگ عدالت بود که هر سه رنگ، در آن قرار داشت.
یوسف در حکومت مصر، پادشاه نبود، چون به صریح آن، پادشاه مصر کس دیگری بود. یوسف، فرمانفرمای مصر بود، ولی دیکتاتور و خودکامه نبود، حکومتش دموکراسی نبود، چون دموکراسی، حکومت اکثریت است و اقلیت در آن محروم و محکوم اکثریت است.
حکومت یوسف، حکومت عدل بود که حکومت همه ملت است.
طالوت در حکومتش پادشاه بود و سلطنتش انتصابی بود و از جانب خدا منصوب شده بود، و فرماندهی جنگ را شخصا به عهده گرفت و پیروز شد و نبوغ نظامی خود را نشان داد، و ذلت و خواری را از اسرائیلیان گرفت و عزت و سربلندی را به
آنها ارزانی داشت.
آری، حکومت عدل، عزت و سربلندی می آورد.
حضرت علی حکومتش انتخابی بود و تنها کسی که در میان خلفای راشدین که دراثر انتخاب عمومی به حکومت رسید، حضرتش انتخاب شد سپس با او بیعت کردند.
خلفای سه گانه که پیش از آن حضرت حکومت کردند، با بیعت به حکومت رسیدند، آن هم بیعتی که نهانی میان چند نفر قرارش گذاشته شده بود.
انتخابی بودن حکومت حضرت علی از نظر مردم است، وگرنه حضرتش از سوی خدای بشر به فرماندهی کون و مکان نصب شده بود و ولایت تکوینی و تشریعی در اختیارش بود و پذیرش حکومت ظاهری، برای اقامه عدل بود. حضرت علی خودش عدل بود که به صورت بشر درآمده بود.
حکومت حضرت مهدی، چهارمین حکومت الهی در جهان است و حکومت حضرتش، عین حکومت پدرش حضرت علی است، با این تفاوت:
حکومت پدرش علی، محدود به زمان و مکان و موقتی بود، چون بشر آن روز ابعاد ثلاثه عدالت را نداشتند.
ولی حکومت حضرت مهدی، حکومت جهانی و جاویدانی است، چون بشر در آن زمان دارای بعدهای دوم و سوم عدالت هستند که به تعبیر قرآن «عباد صالحین» نامیده شدهاند.
حکومت مهدی مانند حکومت پدرش علی از انتخاب برخوردار است، ولی نه انتخاب اصحاب وحل و عقد و نه انتخاب مردم یک کشور، بلکه انتخاب مردم جهان، و انتخاش مشتمل بر دو مرحله است: انتخاب نوعی و شخصی.
انتخاب نوعی هم اکنون محقق است که همه مردم جهان آرزوی ظهورش را دارند. انتخاب شخصی، پس از ظهور آن حضرت واقع میشود.
از ویژگیهای حکومت الهی حضرت مهدی، پیروزی بدون خونریزی است. و حمام خونی که جهانگیران جهان از قبیل اسکندر و چنگیز و تیمور برای کشورگشایی به پا کردند، در حکومت جهانی حضرت مهدی منتفی است.
حکومت حضرت مهدی، جهانگیری و جهانگشایی نیست، بلکه جهانبانی و جهانمداری است و این ویژه حکومتهای الهی است که در هر سه حکومتها تحقق داشته و قدرت حکومت، با مهر و رحمت همراه بوده است.
به یقین روزی خواهد رسید که حکومت حضرت مهدی، جهان و جهانیان را زیر پوشش خود قرار خواهد داد و بدون آن که خونریزی در کار باشد، بشر به حسب فطرت از آغاز پیدایش خود، خواهان برپایی عدل بوده و هست ولی این خواسته فطری، برای برپایی حکومت عدل کافی نیست.
چنانچه حکومت عدل را با زور سرنیزه نمی شود به پا کرد، چون ظلم به جز ظلم نخواهد زایید و قداست هدف، مبرر به وسیله نخواهد بود. ولی هنگامی که خواسته فطری بر اشتداد پذیرفت و به مرتبه شوق رسید و فاعلیت پیدا کرد، آن وقت است که زمینه برپایی حکومت عدل عالمگیر مهدی آماده شده است.
اشتداد خواسته فطری بشر، وقتی است که ظلم وستم بسیار شود و بشر از آن به تنگ آید تا خواسته فطری او فاعلیت پیدا کند و او را برانگیزد که شب و روز در راه پیدا کردن عدل گام بردارد و موانع رسیدن به آن را یکان یکان از میان بردارد، تا به هدف برسد. در این هنگام، قائدی توانا و بزرگوار شناخته شده، قدم در میان خواهد گذارد و حکومت عدل را برپا خواهد کرد.
و نخستین حکومت عدل در نقطهای از جهان برپا خواهد شد و درخشندگی پیدا خواهد کرد و همسایگان از آن آگاه خواهند شد. یکان یکان به سویش میشتابند و الحاق خود را به حکومتش اعلام میدارند. نوبت به جهانیان میرسد و ملتهای جهان از آن استقبال میکنند و با جان و دل میخواهند که در ظل حکومتش قرار گیرند.
چنین حکومتی درست بر خلاف جانگیری جهانگشایان خواهد بود، چون آنها میخواهند کشورهای دیگر را تسخیر کنند و ملتها با آنها میجنگند و از خود دفاع میکنند و پیروزی جهانگشا، با خونریزی محقق میشود.
برپا کننده عدل را ملتهای جهان، خواستارش هستند تا در ظل حمایتش قرار گیرند. و پروزی عدالت به دست حضرت مهدی در سراسر گیتی محقق میشود و حکومت الهی به جای حکومتهای بشری مینشیند و جهان پر از عدل و داد میشود و خواسته همگانی خلق، تحقق میپذیرد.
خدای خلق هم وعده و مژده داده است که چنین روزگاری خواهد آمد. از ویژگیهای خاص حکومت های الهی آن است که در این حکومتها اقلیت و اکثریت وجود ندارد،همگان در آن یکسانند و حکومت، حکومت مردم است. پیدایش اقلیت و اکثریت در حکومت ها، یا نژادی است و یا مذهبی، مساوات نژادی، اقلیت و اکثریت نژادی را از میان برمیدارد، چنانچه عدل شمولی، اختلافات مذهبی را میشوید و به دریا میافکند.
خواسته بشر
فطرت بشر از ظلم متنفر است و ستم را زشت میشمارد.
این تنفر و بیزاری چون فطرت بشر است، اختصاص به فردی یا جمعیتی ندارد و محدود به سرزمینی و منطقهای نیست.
همه افراد بشر از بزرگ و کوچک و سیاه و سفید و زرد و سرخ، از این حکم فطری، برخوردار هستند.
کودک، از منظره کتک زدن کودک دیگر، غمگین میشود و گاه میگرید و از زننده اظهار انزجار میکند و به کودک مضروب مهربانی میکند.
تنفر و بیزاری از ظلم. از غریزههای بشری است و عقل را در آن راهی نیست و حکم به زشتی و منفوریت ظلم تنها ویژه عقلا و خردمندان نیست، دیوانگان هم از ظالم و ستمکار نفرت دارند.
دخالتی که عقل در این موضوع دارد، تشخیص مصادیق ظلم است که غریزه را در این جهت راهنمایی میکند، پس از آن که تنفر او را تایید میکند.
طبیعت بشر است که هر چه راکه از آن تنفر دارد، نابودی آن را خوش دارد و اگر قدرتی داشته باشد در نابودی آن میکوشد تا دیدگاه خود را از این وجود زشت، پاکیزه گرداند و دیگر منفور خود را نبیند.
از این سخن به این نتیجه میرسیم که روزی بشر این منفور فطری را از میان خواهد برداشت و جهان را از لوث وجود ظلم و بیدادگری پاک خواهد ساخت.
همانطور که فطرت بشر از ستم و بیدادگری تنفر دارد، همانطور که دوستدار عدالت و شیفته عدل و داد است.
آنچه قطعی است آن است که پسندیده بودن عدل خواسته فطری بشر است و اختصاص به فردی خاص و یا دستهای مخصوص ندارد، همه انسانها از هرنژاد و در هر زمان و مکان. عدالت را خوش دارندو انتظار برخورداری آن را دارند.
اختلاف انسانها از لحاظ طرز فکر، دانش، محیط
زندگی، رنگ و نژاد، تاثیر در اتحاد آنها در این مطلوب فطری ندارد. همگان در آن متفقند و خواهان این خواسته فطری هستند.
مطلوب فطری بشر، ویژه شهری یا کشوری یا قارهای نیست، هر انسانی آن را برای خود دیگران میخواهد.
مردم این شهر، نه تنها عدالت را برای خود میخواهند، بلکه برای شهرهای دیگر نیز میخواهند. هر نژادی خواستار آن است که دست ستمگر از تمام روی زمین قطع شود.
نقطه ای که در کره زمین عدالت برقرار باشد آنجا را بهشت نامند و محبوب همه انسان ها خواهد بود.
بهشت آنجاست که کارزاری نباشد
کسی را با کسی کار نباشد
هر بشری خوش دارد که بدان جا برود و در آنجا بماند؛ چون محبوب فطری خود را در آنجا پیدا می کند. آری، خوشترین جا، جایی است که در آنجا دلبر باشد.
آوارگان، از ظلم و تعدی و مهاجران به کشورهای دیگر، در این زمان بسیارند.
طبیعی بشر است که هر چه را که بخواهد، به دنبالش میرود و قدرت خود را به کار می اندازد تا به مقصود برسد.
بسیار دیده شده است که افرادی خواسته خود را انجام دادهاند و تحولی در محیط ایجاد کرده و موفقیتی به دست آوردهاند.
پس چیزی را که همه افراد بشر جویای آن هستند، به یقین وجود پیدا خواهد کرد و روزی خواهد آمد که بشر بدین خواسته فطری خود برسد و عدل و داد در سراسر گیتی حکومت کند.
انتظار چنین روزی در دل همه افراد بشر نهفته است و این انتظار فطری است و حکم فطرت خطار ندارد و این انتظار سرانجام به سر خواهد رسید و مطلوب همگانی بشر، محقق خواهد شد.
انسان، خواسته فطری دگر نیز دارد که چهارمین خواسته او خواهد بود، و آن دوست داشتن آسایش روحی است؛ هر کس دارای این خواهش طبیعی است، و بایستی روزی بیاید که تمام افراد بشر به این مطلوب طبیعی و مقصود فطری برسند.
خواسته فطری عدل و داد، با خواسته فطری آسایش، در یک روز و به یک چیز محقق خواهد شد. و آن وقتی است که ظلم و ستم یکسره از جهان رخت بربندد و عدل همگانی در جایش بنشیند.
بشر با وجود ظلم ظالم، آسایش روحی نخواهد داشت و آسایش روحی بشر وقتی محقق خواهد شد که دستهای جنایتکاران و ستم پیشگان جهان قطع شود و دیگر فکر ستمگری در مغز جنایت پیشهای راه نیابد.
پیدایش احزاب سیاسی در جهان و موفقیتهای نسبی آنها در پارهای از کشورها در سایه همین خواسته فطری یعنی اجرای عدالت بوده است. چون همگی احزاب دعوی ارمغان حکومت عدل را دارند.
رهبران احزاب، از این خواسته فطری بشر بهرهبرداری کرده و برای خود ایجاد موفقیت میکنند و بر اریکه قدرت مینشینند. ولی هیچ یک از آنها تاکنون نتوانسته اند این محبوب فطری بشر را در آغوش وی جای دهند، چون تاسیس حکومت عدل، کار هر کسی نیست، به ویژه اگر حکومت عدل جهانی باشد.
فطرت عدالت خواهی و خواسته ایجاد عدل جهانی در بشر، موجب شده که هر قومی این لباس را بر قامت کسی شایسته ببیند و وی را موجد عدل عالی بدانند.
گفته شد تشخیص موضوع برای خواسته های فطری بشر به دست عقل است و فطرت اشتباه نمیکند ولی در تشخیص موضوع اشتباه رخ میدهد. چون هر کسی عقل محض را راهنمایی خود قرار نمیدهد، احساسات و عواطف در اکثریت مردم نمیگذارند که عقل محض رهنما باشد. و اختلافات از همین جا پیدا شده است.
اگر حاکم بر هر انسانی، عقل او بوده باشد و بس و تمایلات قلبی در آن دخالتی نداشته باشد، اختلافی در جهان میان افراد بشر رخ نمیدهد. اختلاف ملل عالم در موجد حکومت عدل جهانی، از همین جا حادث شده است.
اختلاف مسلکهای احزاب و رهبران آنها، از این جا پیدا شده است اینک به سراغ عقل برویم تا ببینیم که او چگونه کسی را شایسته برقرار کردن عدل برروی کره زمین میداند.
عقل میگوید: برپا کننده عدل جهانی، بایستی دارای شرایط و صفاتی باشد و کسی که از این شرایط و صفات برخوردار نباشد، قطعا موفق نخواهد شد که بشر را به این هدف عالی برساند.
رهبران احزاب، یا نخستین شرط را فاقدند و یا همه شرایط را از این رو نتوانستهاند عدل را در جهان برقرار کنند، بلکه نتوانستهاند در گوشهای از جهان پیاده کنند.
ممکن است در یکی دو کشور شهوتهای بسیاری از افراد بشر ارضا شده باشد، ولی از ارضای شهوت و رسیدن به تمایلات قلبی، تا برقراری عدل، هزاران فرسنگ فاصله است.
در بسیاری از موارد، اجرای عدل بر خلاف تمایلات قلبی است، تمایلات قلبی حد و مرز ندارد و پیاده کردنشان ظلم بر دگران است.
نخستین شرط
نخستین شرط در بر پا کننده عدل جهانی، آن است که در دعوتش راستگو باشد و حقیقتا خواهان ایجاد عدل و داد باشد و کسی نباشد که دعوت به عدل را وسیله استثمار قرار بدهد و منظورش از این دعوت، سوار شدن بر دوش خلق و حکومت کردن باشد.
بدیهی است که چنین کسی، موفق به برقراری عدالت نخواهد شد. چون دروغ میگوید منظورش اقامه عدل نیست و هدفش رسیدن به مطامع خویش است.
این دسته اگر هم به گمان خود راست بگویند، خود را برای هدف نمیخواهند، بلکه هدف را برای خود میخواهند.
کسانی هستند که دروغ میگویند، ولی خودپرستی ایشان نمی گذارد که بدانند دروغ میگویند و خود را راستگو میپندارند.
بهترین راه برای شناخت واقعیت انها، آن است که در رفتار و گفتارشان ظلم و ستمی دیده نشود و از ریای سیاسی و مذهبی به دور باشند و در رسیدن به هدف گناه را وسیله قرار ندهند و از عناوین ثانویه استفاده نکنند، تا خودشان، خودشان را بشناسند و هم دگران آنها را.
شرط دوم
دومین شرطی که بایستی برپا کننده عدل جهانی دارا باشد، نقشهای صحیح است نقشه اگر صحیح نباشد، رسیدن به هدف، دشوار، بلکه ناممکن است. به ویژه هدفی که دشمنانی بسیار دارد آن هم دشمنانی تیزبین و دارای همه گونه قدرت. سالیان درازی است که نعره عدالتخواهی رهبران احزاب با مسلکهای گوناگونی که دارند، در جهان بلند است، ولی چیزی که به چشم نمیخورد، عدالت است! آیا اینان دروغ میگویند یا نقشهای صحیح دارند؟ یا هر دو؟
ستمگران برای رسیدن به قدرت و نگهداری آن، از هیچ گونه جنایتی دریغ نمیکنند! و به همه گونه پستی، تن در میدهند! خود را به رنگهای مختلف درمیآورند،ماسکهای گوناگون بر چهره میزنند! هر روز یک جور بازی میکنند، گاه عدالتخواه میشوند! گهی آزادی طلب میکنند! گاه بیچارگی مظلومان را بهانه قرارمیدهند! گاه لباس مذهب بر تن میکنند! عابد میشوند! زاهد میشوند! گاه روشنفکر می گردند برای مردم دلسوزی میکنند! گاه به حکومتهای ظالم و ستم پیشه دشنام می دهند! تا به قدرتی برسند وبه ستمگری ادامه دهند!
دست این گروه را از سر مردم کوتاه کردن و ریشه ظلمشان را از جهان برکندن، نقشهای بسیار صحیح و دقیق و ماهرانه نیاز دارد، زیرا کوچکترین اشتباه، مانع موفقیت می شود.
شرط سوم
سومین شرط برپا کننده عدل جهانی آن است که خودش دارای هیچ گونه نقطه ضعفی نباشد؛ چه نقطه ضعف شخصی و چه نقطه ضعف خانوادگی و میراثی و چه نقطه ضعف اجتماعی، که وجود یکی از اینها مانع موفقیت است.
پیشرو عدل جهانی، اگر نقطه ضعفی داشته باشد، در برابر تهدید، عقب می نشیند، در برابر منافع شخصی، از این هدف مقدس دست برمیدارد.
زیرا ستمگران برای حفظ موقعیت خود مقام و پست و رشوه میدهند به زندان میافکنند، شکنجه میدهند، اعدام میکنند، شاید پیشرو عدل از هدف خود دست بردارد.
عدالتخواهانی که دارای نقاط ضعف باشند در برابر این گونه چیزها تسلیم شده، در نیمه راه میمانند. چرا تاکنون ستمگران جهان، توانسته اند از برقراری عدل جلوگیری کنند وبه ظلم و جور ادامه دهند؟ چون عدالتخواهان بشری دارای نقاط ضعفی بودند که آنها را از رسیدن به مقصد، بازداشته است.
رهبری که پاک شد و نقطه ضعفی نداشت، تحت تاثیر قرار نمیگیرد و آزمندان بیدادگر نمیتوانند بهرهبرداری کرده، از آن مقصد عالی بازش دارند. آن که می خواهد پاکی را در جهان برقرار سازد، بایستی در درجه اول، خودش پاک باشد و تعادل قوا در پیکرش برقرار باشد، و گرنه ظلمت، نور نمیآورد و تاریکی، روشنایی نزاید و از مار جز مار نیاید.
اگر هدف، برقراری عدل در کشوری است، پاکیزگی رهبر بایستی بیشتر از بیشتر باشد و نقاط ضعف او کمتر از کمتر.
هر چه هدف بزرگتر شود، موانع سختتر خواهد بود، تهدیدها خطرناکتر شوند ورشوهها سنگینتر گردند.
اگر هدف، اجرای عدالت در تمام جهان باشد رهبر آن بایستی پاکیزهترین فرد بشر و منزهترین انسان باشد.
رسیدن به هدف مقدس عدالت جهانی، رهبری پاک و پاکزاده و پیشوایی بسیار منزه می خواهد و این کار از افراد عادی ساخته نیست.
عدل جهانی و جاودانی همیشگی، عالیترین مقصود بشری است و برقرار کننده اش بایستی پاکیزهترین فرد بشر باشد.
هر کسی صلاحیت پیشروی کاروان خواسته فطری بشر را ندارد. فردی ایدهآل میخواهد که بتواند ایده بشر را تحقق بخشد.
پیشرو این قافله، اگر تقوا و فضیلتش در بالاترین درجه نباشد و انسان برترین نبود، نخواهد توانست بر تمایلات شخصی فامیلی دوستان و … چیره شود و کاروان بشر را رهبری کرده و به سر منزل مقصود برساند.
شرط چهارم
چهارمین شرطی که بایستی برقراری کننده عدل جهانی واجد آن باشد، شناخته شدن خودش و دودمانش به پاکی است، وگرنه صحت دعوتش را عقلا و خردمندان جهان، باور نخواهند کرد.
مردم بایستی بدانند که او راست میگوید، نقشهای صحیح است، نقاط ضعف شخصی و میراثی ندارد. در این صورت، دعوتش را لبیک گویند و به یاریاش برمیخیزند. خردمندان، هیچ گاه کورکورانه به دنبال کسی نمیروند بدون مطالعه و تحقیق تسلیم نمیشوند و سرنمیسپارند.
در این وقت است که زمینه برای عدل جهانی آماده می شود.
شرط پنجم
پنجمین شرط برای برپا کننده عدل جهانی آن است که خطا نداشته باشد چه اگر خطا داشته باشد، موفق نخواهد شد. خطای بزرگان، بزرگ خطاهاست و خطا، خطا میزاید و سرمشق خطا میگردد. نداشتن خطا، اختصاص به کسی دارد که دارای صفت عصمت باشد.